تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (3)

پدیدآورکاظم برگ نیسی

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 1320 بازدید
تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (3)

كاظم برگنيسي
شواهدي از كاربرد خطفالطير در احاديث

همان گونه كه از سه شاهد اخير برميآيد، ‹‹خطف›› نه در فضا بلكه روي زمين اتفاق ميافتد. تعبير ‹‹خطفالطير›› كه براي عربهاي عصر نزول قرآن تعبيري بسيار آشنا بود بيانكنندهِ نابودي قطعي و مسلم يا مرگي فجيع است. تقريباً همهِ كاربردهاي اين تعبير (وقتي كه در مورد انسان به كار رود) به ميدان جنگ و اجساد كشتگان مربوط ميشود. اين تعبير را در روايتي كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده است نيز مييابيم. در غزوهِ احد، پيامبر گروهي از تيراندازان را به پاسداري از تنگه ميگمارد تا دستهاي از سواران دشمن، كه به فرماندهي خالدبن وليد در جايي دور از صحنهِ نبرد كمين گرفته بودند، از پشت سر بر سپاه مسلمانان نتازند.
دستوري كه پيامبر به عبدالله بن جبير فرماندهِ تيراندازان داد به چند صورت روايت شده است. در سيرهِ ابن هشام آمده است (57) ‹‹انضح الخيل عنا بالنبل لايأتونا من خلفنا، ان كانت لنا اوعلينا، فاثبت مكانك، لانؤتين من قبلك›› (سواران را با تير از ما دور كن تا از پشت سر به ما حمله نكنند، خواه جنگ را ببريم و خواه ببازيم در جاي خود بمان تا از جانب تو بر ما نتازند). اين روايت در مغازي واقدي (58) چنين است ‹‹قوموا علي مصافكم هذا، فاحموا ظهورنا؛ فاًن رايتمونا قد غنمنا لاتشركونا، و ان رايتمونا نقتل فلا تنصرونا›› (در سنگر خود بمانيد و مراقب پشت سر ما باشيد، اگر ديديد به غنيمت دست يافتهايم [در جمعآوري غنايم] با ما شركت نكنيد، و اگر ديديد كشته ميشويم به ياري ما نياييد).
روايت ابن سعد در الطبقات الكي (59) نيز دقيقاً برگرفته از واقدي است. و در صحيح بخاري (60) آمده است ‹‹لاتبرحوا ان رايتمونا ظهرنا عليهم فلا تبرحوا و ان رايتموهم ظهروا علينا فلا تعينونا..›› (اگر ديديد بر آنان پيروز شدهايم جاي خود را ترك نكنيد، و اگر ديديد بر ما پيروز شدهاند ما را ياري نكنيد). اما در فتحالباري ابن حجر(61) (773 - 852 ق) عبارت جالب توجهتري ديده ميشود ‹‹قال: ان رايتمونا تخطفنا الطير فلا تبرحوا مكانكم هذا حتي ارسل اليكم و ان رايتمونا هزمنا القوم و اوطاناهم فلا تبرحوا حتي ارسل اليكم›› (حتي اگر ديديد طعمهِ كركسان شدهايم، تا به شما پيغام ندادهام از جايتان تكان نخوريد و اگر ديديد اين قوم را شكست دادهايم و لگدكوب كردهايم باز تا پيغام ندادهام جاي خود را ترك نكنيد).
تأكيد پيامبر در اين روايت به اوج خود ميرسد. زيرا به جاي اشاره به كشته شدن - كه در روايت واقدي آمده است - به واقعهاي اشاره ميكند كه تنها پس از كشتهشدن اتفاق ميافتد: طعمهِ كركسان شدن به عبارت ديگر پيامبر در اين روايت گفته است: حتي اگر يقين كنيد كه كشته شدهايم و اين يقين چنان قطعي باشد كه انگار به چشم خود ديده باشيد كه كركسان و لاشخوران اجساد ما را ميدرند و ميخورند. باز جاي خود را ترك نكنيد. ناگفته پيداست كه در اينجا نيز ‹‹خطفالطير›› ربطي به هوا يا فضا ندارد.
همچنين در تهذيب (62) روايتي از علي (ع) آمده است كه به روشنتر شدن بار معنايي ‹‹خطفالطير›› كمك ميكند؛ ‹‹لان تخطفني الطير احب الي من ان اقول علي رسولالله (ص) مالم يقل، سمعت رسولالله (ص) يقول في يوم الخندق: الحرب خدعه`، يقول: تكلموا بما اردتم›› (ترجيح ميدهم طعمه` لاشخوران شوم تا آنكه سخني را بر پيامبر خدا ببندم كه نگفته باشد، خود شنيدم كه پيامبر خدا در روز جنگ خندق گفت: جنگ نيرنگ است، ميگويد: هرچه ميخواهيد بگوييد).
پيداست كه در اين روايت علي (ع) ميبايست فجيعترين مرگ قابل تصور را در برابر دروغ بربستن بر پيامبر خدا ناچيز شمرده باشد. تعبير ‹‹خطفالطير›› بعدها با كمي تغيير (رفتن خطف به باب افتعال: اختطاف) به معناي ‹‹آب شدن و به زمين فرو رفتن›› يا ‹‹دودشدن و به آسمان رفتن›› به كار رفت و همچون تعبير ‹‹خسف به الارض›› و دو معادل فارسي ياد شده معناي ‹‹ناپديد شدن، از ميان رفتن، نيست و نابود شدن›› را ميرساند. در روايتي از اصول كافي(63)، راوي دربارهِ ناپديد شدن يك زنداني گفته است: ‹‹...افتقد البارحه`، فلا يدري اخسفت به الارض او اختطفهالطير›› (ديشب ناپديد شد، معلوم نيست كه آب شد و به زمين فرو رفت يا دود شد و به آسمان رفت). دليل اين انتقال معنايي روشن است: كسي كه طعمه لاشخوران ميشود نيست و نابود ميشود و نشاني از او برجاي نميماند.
با توجه به آنچه تاكنون گفته شد معناي تهوي به الريح نيز از ابهام بيرون ميآيد: جسد مرده يا طعمه كركسان ميشود و يا باد بر آن ميوزد و اجزاي متلاشي شدهِ آن را به اين سوي و آن سوي، به دور دستها، ميكشاند و ميپراكند. اين معناي ‹‹هوي يهوي هوي›› كه در آيهِ مورد بحث به صورت متعدي به كار رفته است در شعر جاهلي نيز ديده ميشود. نابغه در وصف بزدلي و حماقت عيينه سروده است (64)
تكون نعامه`ً طوراً و طوراً
هوي الريح تنسج كل فن
گاه به شتر مرغ ميماني و گاه به باد كه به هر سو ميوزد (به عبارت ديگر، رفتار و كردارت از خردمندي و سنجيدگي به دور است).
بنابراين در آيهِ مورد بحث سخن بر سر اين نيست كه باد جسد را به سمت خاصي ميبرد و ميافكند. و گرنه در طبيعت شبهجزيره رابطه ميان باد و جسد يا همان تصويري را پديد ميآورد كه در آيه ميتوان يافت و يا چيزي از قبيل تصويري كه يكي از شاعران حميري در بيت زير باز نموده است
و كم تركنا هناك من بطل
تسفي عليه الرياح في لممه (65)
در آنجا چه بسيار دلاوراني را كه [بيجان] وانهاديم، در حالي كه وزش بادها بر موهاي بناگوش ايشان خاك ميپاشيد.
تا جايي كه نگارنده ميداند تنها يك تن از مترجمان قرآن به اين مفهوم نزديك شده است. مرحوم كاظم معزي اگرچه ترجمهاي تحت اللفظي از قرآن به دست داده است، اما چون به تهوي به رسيده است، آن را با باريكبيني ‹‹ميپراكند›› معنا كرده است. در واقع برگردان تهوي به به ‹‹انداختن، افكندن›› و نظاير آن، زاييدهِ توهمي است كه مفهوم و تصوير آيه را تيره كرده است: اين كه چنين صحنهاي در فضا روي ميدهد، نه روي زمين. و ما به اندازهِ كافي درباره نادرستي اين برداشت سخن گفتيم.

تداعيها

آيه در اينجا به پايان ميرسد، اما طنين آن در گوش عرب آن دوران ادامه مييابد و تداعيهاي هراسانگيزي پديد ميآورد. اكنون ميكوشيم تا به اين تداعيها نزديك شويم. همان گونه كه بيضاوي يادآور شده است او (يا) در آيه معناي تخيير را ميرساند. به عبارت ديگر خواننده يا شنونده مختار است كه يكي از دو شق پاياني آيه را براي مشركي كه بر اثر سقوط از آسمان جان داده است در نظر گيرد: طعمهِ كركسان شدن يا پراكنده شدن در وزش باد. پس اين هر دو بايد پيامدي يكسان داشته باشد. اما اين پيامد چيست؟ آيه ميگويد آن كه به خدا شرك ورزد خود را به لاشه بدل كرده است، لاشهاي كه حتي از مراسم تدفين و خاكسپاري محروم است. از او حتي گوري بر جاي نميماند. اما چنين سرانجامي براي مشركان جاهلي چه معنايي داشت؟ جيمز نوشته است: ‹‹تعجبي ندارد كه انسان بدوي سخت باور داشت كه بدترين سرنوشتي كه ممكن است گريبانگير آدمي شود اين است كه پس از مرگ به خاكش نسپارند، يا همهِ مراسم لازم تدفين را براي او برگزار نكنند››. (66) اين نكته به راستي در مورد عربهاي جاهلي صدق ميكند. روايتهاي مربوط به صدي، هام، بستن شتران بر مزار مردگان، سوگند خوردن به گور، همه حكايت از آن دارد كه براي قبر اهميتي نزديك به تقديس قائل بودند. بشربن ابي خازم گفته است (67):
جعلتم قبر حارثه` بن لام
الها تحلفون به فجورا
فقولوا للذي آلي يميناً:
افي نذرت يا اوس النذورا؟
قبر حادثه پسر لام را به خدايي بدل كردهايد كه به آن به دروغ سوگند ميخوريد.
به آن كه قسم ياد كرده است بگوييد: اي اوس! آيا براي [كشتن] من نذر كردهاي؟
بشر در اين شعر از آن رو بر اوس خرده نميگيرد كه به مزار حارثه سوگند خورده است كه اگر بر وي (بشر) دست يابد و او را بكشد نذري چنين و چنان خواهد داد، سخن او آن است كه اوس با اين سوگند مرتكب گناه شده است، زيرا از عهدهِ كشتن او بر نخواهد آمد، بنابراين به قبري كه به آن سوگند خورده اهانت كرده است.
همچنين در سنگ نبشته گورها به نفرينهايي برميخوريم كه در آنها از خدايان خواستهاند تا كساني را كه ميخواهند آثار گور را محو كنند به سختترين عقوبت گرفتار كنند. (68) يكي از مراسم مهمي كه ميبايست براي مرده برگزار شود آن بود كه شترش را بر سر مزارش ميبستند تا بميرد. اين كار را براي آن ميكردند كه صاحب شتر در روز حشر بر آن بنشيند و با پاي پياده به محشر نرود.
(69)
تصور آنان از حشر كم و بيش شبيه تصور مصريان باستان بود كه بخشي از دارايي مرده را با وي به خاك ميسپردند تا در زندگي آن جهاني از آن استفاده كند.
بنابراين ميتوان پي برد كه داشتن جسدي در گور و برگزاري مراسم تدفين تا چه مايه براي عربهاي جاهلي مهم بوده است. حساسيت اين موضوع براي پيران در آستانه مرگ چندان بود كه در واپسين دم زندگي از خويشاوندان خود ميخواستند كه نحوه سوگواري خود را به نمايش گذارند.(70) حتي به بازماندگان سفارش ميكردند كه گور آنان را فراخ بگيرند.
انديشه صدي و هام نيز در معتقدات جاهليان جايگاه مهمي داشت. بنابر اعتقاد ايشان اگر كسي كشته ميشد پرندهاي (كه آن را صدي ميناميدند) بر سر گور او آواز ميداد ‹‹اسقوني، اسقوني›› (سيرابم كنيد، سيرابم كنيد) و تمامي كارهاي بازماندگان را به او اطلاع ميداد. اين پرنده تنها زماني از فرياد زدن باز ميايستاد كه انتقام خون مقتول گرفته ميشد. اين اعتقاد در دوران پيامبر اسلام نيز سخت زنده بود زيرا در يك حديث آن را نفي كرده است: صدي و هام وجود ندارد. (71)
صحنهاي كه در آيه 31 سورهِ حج تصوير شده است، در ذهن عربهاي آن روزگار، شكست را تداعي ميكند. زيرا در شعر جاهلي اجسادي طعمه كركساني ميشدند كه در جنگ شكست خوردهاند و جان باختهاند. گويي آيهِ مورد بحث به شيوهاي غير مستقيم خاطر نشان ميكند كه آن كه به خدا شرك ورزد به جنگ با خدا برخاسته است، و نتيجهِ چنين جنگي چيزي جز شكست و نابودي محتوم نيست. اين مفهوم با برخي از ديگر آيههاي قرآن و به ويژه با فضاي سورهِ توبه سازگاري دارد. مفسران در تفسير آيهِ مورد بحث بارها بر اين نكته تأكيد كردهاند كه سقوط مشرك او را در وضعي قرار ميدهد كه به هيچ وجه قادر به دفاع از خود نيست اگر اين مفهوم به راستي در آيه نهفته باشد با تصويري كه ما از تشبيه آن به دست داديم سازگاري بيشتري دارد، مگر از لاشه بيدفاعتر ميتوان يافت؟

پاورقيها:

1- طوسي، التبيان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، 7/313، بغوي، معالم التنزيل، دارالفكر، بيروت، 1979 م، 5/16 (در حاشيه تفسير خازن چاپ شده است).
2- مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لايقدرون مما كسبوا علي شيء ذلك هو الضلال البعيد.
4- طوسي، 7/313.
3- طبري، جامعالبيان في تفسير القرآن، دارالمعرفه، بيروت، 1989 م، 17/113.
5- مجمعالبيان في تفسير القرآن، مؤسسه` الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1995 م،7/150.
6، 7، 8- همانجا
9- بغوي، 5/16، خازن، لباب التاويل في معاني التنزيل، دارالفكر، بيروت، 1979 م، 5/16.
10- فخررازي، التفسير الكبير، داراحياء التراث العربي، بيروت، 23/32.
11- قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، دارالكتب العلميه`، بيروت، 1993 م، 12/38.
12- بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التاويل، دارالكتب العلميه`، بيروت، 1998 م، 2/88.
13- خازن، همانجا.
14- ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، دار احياء التراث العربي، بيروت، 5/363.
15- الميزان في تفسير القرآن، منشورات جماعه` المدرسين في الحوزه` العلميه`، قم، 14/373.
16- في ظلال القرآن، دارالشروق، بيروت، چاپ دهم، 1402 هـ / 1972 م، 4/2421، 2422.
17- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التاويل. [افست] نشر ادب الحوزه، قم، 3/155.
18- الانتصاف، در حاشيه الكشاف، 3/155، پانوشت 4.
19- آلوسي، روحالمعاني، 17/149.
20- اين تصور آفريده ذهن ابنمنير است، نه آيه به كشمكش مرغان بر سرپارههاي تن مشرك اشاره دارد و نه هيچ يك از مفسران چيزي در اينباره گفتهاند. اما همانگونه كه ديده ميشود اين تصور با صحنهاي كه ابنمنير ترسيم كرده است ناسازگار نيست. گويي خواسته است ‹‹ربودن›› را به معناي دقيق به كارگيرد.
21- پيداست كه برخوردهايي سياسيي كه قرآن در آيه 72 سوره آلعمران به آنها اشاره كرده است از چارچوب بحث ما بيرون است. همچنين بسياري از عقايد و انديشهها و اعمال حمل بر شرك شده است، اما شرك به معناي ايمان به خدا يا بتي در كنار خداي يگانه و پرستش هر دو با چنين حملها و تاويلهايي متفاوت است. غالب مفسران شرك را مترادف با كفر گرفتهاند. از جمله طبرسي ذيل همين آيه يادآور شده است كه ‹‹شرك همان كفر است و كفر همان شرك›› اما اين يكسانانگاري ظرافت بيان قرآن را - دستكم در برخي آيهها - كمرنگ ميكند.
22- ابن ماجه`، سنن، تحقيق محمدفواد عبدالباقي، داراحياء التراث العربي، بيروت، 2/794، ‹‹باب شهاده` الزور››، شماره 2372.
23- در زبان عربي هر جاي بلند را كه بر فراز آدمي باشد ‹‹سماء›› ناميدهاند.
24- آلوسي، 17/150.
24- آلوسي، 17/150.
25- ترجمه متن اين حديث آنگونه كه ابن كثير در تفسير خود (ج 4، ص 863، 864) آورده از اين قرار است: ‹‹امام احمد گفت: ابومعاويه روايت كرده است، اعمش از منهالبن عمرو از زاذان از براءبن عازب روايت كرده است كه گفت: با پيامبر خدا (ص) براي دفن جنازه مردي از انصار بيرون آمديم و به محل قبر رسيديم. هنوز آن را نكنده بودند. پيامبر خدا نشست و ما گرداگرد او نشستيم، سكوتي مرگبار بر ما خيمه زده بود. پيامبر تركهاي به دست داشت و آن را [در حالتي متفكرانه] بر زمين ميزد. آنگاه سربرداشت و دو سه بار گفت: از عذاب قبر به خدا پناه ببريد.
26- مسند احمدبن حنبل، دارصادر، داراحياء التراث العربي، 4/295، 296.
27- نجاريو صحيح، كتاب التفسير، المكتبه` الاسلاميه`، استانبول، 5/241، 242).
28- ترجمه تفسير طبري فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح ساماني، به تصحيح حبيب يغمايي، انتشارت توس، تهران، چاپ سوم، 1367 ش، 4/1057.
29- كشفالاسرار وعده` الابرار، به تصحيح علياصغر حكمت، اميركبير، تهران، چاپ سوم، 1361 ش، 6/359.
30- همانجا، 6/366.
31- آلوسي، همانجا، ص 150؛ سيدقطب، همانجا؛ فرهنگنامه قرآني، انتشارات آستان قدس رضوي، ذيل ‹‹طير››. اشاره قرطبي (همانجا) به ‹‹چنگالها›› نيز بيش از هر چيز يادآور پرندگان شكاري است.
32- در اينجا به عنوان نمونه ميتوان به آيه 65 سوره صافات اشاره كرد كه ميگويد درخت زقوم كه در قعّر دوزخ ميرويد داراي ميوهاي است كه به سر شياطين ميماند ‹‹طلعها كانه رووس الشيطين››. اما چه كسي شياطين و سرايشان را ديده است؟ احمد احمد بدوي در من بلاغه` القرآن (دار نهضه` مصر للطبع و النشر، قاهره، ص 194) يادآور شده است: ‹‹در قرآنتنها دو نوع تشبيه محسوس به محسوس و معقول به محسوس ميتوان يافت
33- اميل بديع يعقوب، المعجم المفصل فيالمذكر و المونث، دارالكتب العلميه`، بيروت 1994 م، ذيل ‹‹طير››، قول انباري.
34- ديوان امري القيس، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دارالمعارف، قاهره، چاپ چهارم، 1984، ص 200.
35- مرزوقي، شرح ديوان الحماسه`، نشره احمد امين و عبدالسلام هارون، دارالجيل، بيروت، 1991، مجلد اول، ص 658.
36- آلوارت، كتاب العقد الثمين في دواوين الشعراء الجاهلين، گريفسوالت، 1869، ص 51.
37- ديوان النابغه` الذبياني، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، دارالمعارف، قاهره، چاپ سوم، 1990، ص 42، 43.
38- همانجا، ص 145، 146.
39- الاصمعيات، تحقيق و شرح احمد محمد شاكر و عبدالسلام هارون، دارالمعارف بمصر، قاهره، چاپ دوم، 1964، ص 194.
40- شرح شعر زهيربن ابي سلمي،تحقيق فخرالدين قباوه، دارالافاق الجديده، بيروت، 1982، ص 237.
41- ديوان سلامه`بن جندل، تحقيق فخرالدين قباوه، المكتبه` العربيه` بحلب، 1968، 179.
42- ديوان المفضليات، به تصحيح لايل، آكسفورد، 1920 م، (افست مكتبه` المثني، بغداد) ص 635.
43- براي شواهد ديگر نگاه كنيد به ‹‹شيخو، لويس، شعراء النصرانيه` قبل الاسلام، دارالمشرق، بيروت، 1982 م، ص 170 بيت 15، ص 819 بيت 4، ص 839 بيت 7، ص 848 بيت 16: زبيري، ابوعبدلله مصعب، كتاب نسب قريش، تحقيق ا. ليفي بروفنسالE. Levi-Provencal دارالمعارف، قاهره، 1982 م، ص 374 س 15، مرزوقي، ابوعلي احمد شرح ديوان الحماسه`، نشره احمد امين و عبدالسلام هارون،دارالجيل، بيروت 1991 م، 1/467. 823، 837 بيت 22
44- به عنوان نمونه نگاه كنيد به شرح ديوان صريع الغواني (مسلمبن الوليد انصاري، متوفاي 208 هـ)، تحقيق سامي الدهان، دارالمعارف، قاهره، 1985 م، ص 12 بيت 40.
45- The Interpreters Digtionary of Bible, Abingdon Press, New York 1962, Vol. 1, P.439, BIRD2.
46- ريتشاردسون، كولن[Colin Richadson] ، طيور الامارات، ترجمه ساعد محمد العوضي، اصدارات المجمع الثقافي، دبي، 1992، ص 74؛ الملحق بلسان العرب، يوسف خياط و نديم مرعشي، [افست] نشر ادب الحوزه، قم، 1405 هـ ، ذيل ‹‹رخم››؛ پرندگان ايران، سازمان حفاظت محيط زيست، تهران، 1362 ش، ص 93.
47- جاحظ، كتاب الحيوان، حققه و قدم له فوزي عطوي، دار صعب، بيروت، 1982، جزء ششم، ص 505.
48- حمودي القيسي، نوري، الطبيعه` في الشعر الجاهلي، عالم الكتب - مكتبه` النهضه` العربيه`، بيروت، 1984 م، ص 186، 187.
49- قزويني، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، مكتبه` و مطبعه` مصطفي البابي الحلبي و اولاده بمصر، چاپ چهارم، 1970 م، [افست منشورات الشريف الرضي و انتشارات ناصرخسرو، ذيل حياه` الحيوان الكبري دميري، تهران، 1368 ش، ج 2]، ص 285؛ دميري، حياه` الحيوان الكبري، (همان ناشر، همان افست)، ج 2، ص 35، اين القاب در كنار القاب معاصري همچون ‹‹ملك الطيور›› ذهن را بيشتر به عقاب يا شاهين متمايل ميكند تا به كركس. امروزه نسر (كه در اينجا بايد آن را به معناي عقاب گرفت) نشان چند كشور عربي، از جمله مصر است
50- الملحق بلسان العرب، ذيل عقاب (در ريشه عقب)؛ الموسوعه` العربيه` الميسره`، دار الشعب، قاهره، الطبعه` الثانيه`، 1972، ذيل ‹‹عقاب›› (ص 1220)، پرندگان ايران، ص 92.
51- جاحظ، همانجا، ديوان امري القيس، همانجا: ديوان النابغه` الذبياني، همانجا.
52- مجتبايي، فتحالله، ‹‹نكتههايي درباره رستم و سهراب››، مجله سخن، تيرماه 1353، دوره بيست و سوم، شماره هشتم، ص 846. همينجا از دوست واستاد بزرگوار آقاي دكتر فتحالله مجتبايي كه توجه مرا به مقاله خود و اين ابيات فردوسي جلب كردند سپاسگزاري ميكنم.
53- شيخو، لويس، رياض الادب في مراثي شواعر العرب، المطبعه` الكاثوليكيه`، بيروت، 1897، ص 67.
54- الاصمعيات، ص 12.
55- ديوان المفضليات، ص 790، 468؛ خطيب تبريزي، شرح اختيارات المفضل، تحقيق فخرالدين قباوه، دارالباز (دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ دوم، 1987 ، م)، ج 3، ص 1602، 1603، در روايت تبريزي به جاي ‹‹تخطفه››، ‹‹تتبعه›› آمده است، اما در شرح به ‹‹تخطفه›› نيز اشاره شده است.
56- البطل، علي، الصوره` في الشعر العربي حتي آخر القرآن الثاني الهجري، دارالاندلس، بيروت، 1983، ص 29.
57- سيره` ابن هشام، 3/70.
58- المغازي، تحقيق مارسدن جونز، انتشارات دانشگاه آكسفورد، لندن، 1966 م، [افست مكتب الاعلام الاسلامي، 1414 هـ]، 1/229.
59- تحقيق محمد عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، 1990 م، 2/30.
60- كتاب المغازي، باب 17، حديث سوم، 5/29.
61- فتح الباري بشرح صحيح البخاري، تحقيق قصي محبالدين الخطيب و ديگران، دارالريان للتراث، قاهره، 1986 م، 6/188 شماره 339.
62- طوسي، تهذيب الاحكام، دار صعب - دار التعارف، بيروت، 1401 هـ / 1981 م، 6/162.
63- كليني، الاصول من الكافي، صححه و علق عليه علي اكبر الغفاري، دار الكتب اسلاميه`، تهران، چاپ سوم، 1388 هـ، 1/493.
64- ديوان النابعه` الذبياني، ص 137، بيت 11.
65- شرح ديوان الحماسه` 1/335، بيت 8.
66- البطل، الصوره` في الشعر العربي، ص 211 (به نقل از 118James, E. O. The Beginnigs of Religion P. )
68- علي، جواد، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، دارالعلم للملابين، بيروت، مكتبه` النهضه`، بغداد، 1970 م، 6/131.
69- البطل، همانجا.
70- البطل، 212 تا 214؛ زبيري، ابوعبدالله مصعب، كتاب نسب قريش، ص 191، پانوشت 7.
71- مالكبن انس، الموطا، تحقيق محمدفواد عبدالباقي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1985 م، ج 2، كتاب العين، ص 946. شماره 18: ‹‹لاعدوي و لاهام و لاصفر...››.

مقالات مشابه

بررسی روانشناختی تشبیه در سوره ی بقره

نام نشریهپژوهش‌های ادبی - قرآنی

نام نویسندهاحمدرضا حیدریان شهری, حمید صباحی گراغانی

بررسی تطبیقی برخی تشبیهات کتاب مزامیر با مفاهیم قرآنی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهدل آرا نعمتی پیر علی, ساناز ممتحن

زبان تمثیلی در قرآن

نام نشریهکوثر معارف

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی

التقابلات الجمالیة فی الاستعارات القرآنیة

نام نشریهالجمعیه العلمیه الایرانیه للغه العربیه و ادابها

نام نویسندهسیدرضا سلیمان‌زاده نجفی, سیدعلی میرلوحی, عبدالحسین خواجه علی

بازخوانی یک تشبیه: از متن تا بطن آیه 24 یونس

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمد عشایری منفرد

تشبيه در قرآن

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود دشتی

تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (2)

نام نویسندهکاظم برگ نیسی

تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (1)

نام نویسندهکاظم برگ نیسی